کلاغ سیاه قصه ما یه قلبی داشت بلوری ولی هیچ کس عاشق اون نبود حتی کرکسها هم او را به تمسخر وخنده می گرفتند گاهی فکر میکرد کاش دلی همرنگ شب داشت وپرهایی به زیبایی برف ولی به خودش کنایه می زد که این چه حرفیست........وبالاخره یک روز طاوس به او لبخند زد
نظرات شما عزیزان:
|